تو که از جریان فوت پدربزرگم با خبر هستی، بعد از فوت ایشان با اینکه مدت زمانی نگذشته، اتفاقات زیادی در خانواده ما افتاد. مادر من تنها فرزند پدربزرگم بود و از نظر عاطفی، به شدت به پدربزرگم وابسته بود. این جریان، ضربه سخت ...
زنگ تفریح شد. همة بچه ها به سمت حیاط مدرسه آمدند. من با دوستم علی از کلاس خارج شدیم. وقتی نزدیک دفتر مدیر شدیم. دیدم بچه ها دور آقای مدیر را گرفتند و با او صحبت می کنند. جلو رفتم، تا بفهمم موضوع از چه قرار است. از بچه ...
روزی روزگاری توی یکی از آسمانها، آن بالا بالاها که دست هیچ بشری به تنهایی به آن نمی رسه یک فرشتة بسیار زیبا به نام «حورا» مشغول تماشای اهل زمین بود. ...