«سَلامٌ عَلى آلِ یاسین»
سلام
اگر سکوت قلبم را شکستم و نفسهای درمانده از قفس ِسینهام را آزاد کردم؛
اگر سبقتِ روزها و شبها امانام داد و من ماندم و یک سکوتِ بلند تنهایی؛
در این دنیای نَمور و کپک زدهی اطراف، ...
باز هم خیابانِ آمدنت را چراغانی کردیم،
باز هم کوچههای قدومت را آذین بستیم، تا میلاد امید بخشت را جشن بگیریم.
باز هم از پنجرههای غبارآلود روزهامان، از روزنههای بسته شدهی دلهامان، از پسِ باورهای به شک آلو ...
می آیی و با آمدنت سرمای وجودمان را گرمایی دوباره خواهی بخشید بیا و با آمدنت هستی را با خورشید وجودت روشن کن بیا شب تیره و تار زندگی را صبح، سرگشتگی و بی پناهی را پناه، و زندگی را معنایی دو باره ببخش بیا و با آمدن ...