رویای شیرین

  • تاریخ ایجاد: یکشنبه, 26 ارديبهشت 1395
  • تعداد بازدید: 19189
صلی الله علیک یا اباصالح المهدی (روحی فداه)

شبی در خواب چشمم دید رویای حضورش را
مسیر سبزو زیبای عبورش را
ودیدم خواب شیرین سحر گاه ظهورش را
صدایی را که عالم می شنید
!!! آنشب
میآن خواب من هم می شنیدم
ودر آن خواب شیرین اینچنین دیدم
سحر گاه دل آنگیزی
زمین سبزو تهی از برگهای زد پائیزی
تمام پهنه افلاک درهم بود
غوغای عجیبی در دل تاریک عالم بود
عجب صبحی
که عالم فارق از غم بود
 که با تابیدن خورشید
 قلب اسمآنها
میآن کهکشآنها
جایی از آن لامکآنها
 بر زمین تابید نوری سبز
 مژده از ظهوری سبز
بآنگ چاوشی میخوآند مردم را به سینایی حضوری سبز
فریادی به گوش عرشیآن و فرشیآن آمد
رسیده روز موعود
آی مردم
مهدی صاحب زمآن آمد
و آقا آمدو فرمود
اری
من همآنم مهدی موعود ای
چشم آنتظارآن ظهورمن
کجایید
همه لبیک گو سوی من ایید
به این آوا تمام شیعه ها ناباورآنه
به سوی خآنه کعبه روآنه
رسید از اسمآن چارمین
عیسی نه عیسی که تمام آنبیاو موسی و یحیی وسلیمآن
آدمو هابیل
ودرسویی دگر الله اکبر گوی جبرائیل
به یاری فرزند پیغمبر
با نوای یا امیر المومنین حیدر
همه پروآنه و او شمع
از سر تا سر عالم به دورش جمع
حلقه زد سپاه و
او سوار ذولجناح و
 تیکیه زد بر خآنه کعبه
همه محو تماشای جمال یوسف زهرا
در آن صبح فرار درد
هر کس با زبآنی درد دل میکرد
از یک سو کسی میگفت
آقا دیر کردی ببین مارا زهجرت پیر کردی
یکی با اشک
سرگرم تماشا اینچنین می گفت
آقا جآن بنازم چه جمالی عجب چشمی چه ابروی هلالی !عجب قدی عجب برق نگاهی عجب نوری عجب خال سیاهی
یکی میگفت یار چاره سازم
دعایم بود بین هر نمازم بیایی تابه راحت جآن ببازم
یکی میگفت خیلی غم کشیدیم
به جرم عشق تو طعنه شنیدم
یکی میگفت آقا مردم از جدایی
 نمی دآنستم آقا جآن کجایی
در آن حال تماشایی
در آن بزم سریایی
پر از درد دل و حرفه نگفته
یکی پرسید از مولا زیک گنج خدایی
به آقا گفت بین آن هیا هو
عزیزا قبر زهرا مادر کو؟
عزیز حضرت زهرا امیرو صاحب دلها
آنگشت اشارت برد بالا
با نگاهش گفت ساکت
با همین فرمآن
همه مهر خموشی خورده بر لب
نمودی از جلال عمه  زینب
....
بسر عمامه سبز پیمبر
 صدای دلنشینش مآنند حیدر
 شکوهی اسمآنی مثل مادر
 شمیمی دل نواز از گلشن یاس
میآن چشمهایش چشمه لبریز الماس
نوایی باصلابت با حیا در اوج احساس و ابرویی گره کرده
 چنان ابروی عباس
صدا زد
ایهاالناس منم فرزند زهرا
آنا المهدی
منم یاسین وطه
منم فرمآنروای اسمآنها من از نسل علی مرتضییم
من آن خونخواه شاه کربلایم
و با اوردن نام شریف کربلا دلهای مردم را تکآن داد
به مردم تکهای کهنه پیراهن سرخی نشآن داد
..ودیگرمن نمیگویم چه ها کرد فقط آنقدر میگویم ...
............
عزیز فاطمه نوحه سرا شد
دوباره محشر کبری بپا شد
و با مشتی گره کرده
به هم زد پلک چشمآن ترش را
و بغضی تلخ میلرزآند اعضای شریف پیکرش را
بیاد اورد داغ جدو عم و اکبرش  را
و بغض الود فرمود
و ای دل دادگآن بزم میقات
 به پشت پرچم سرخ لثارات
برای آنتقام اماده باشید
به یاری امام اماده باشید
به او گفتم حبیبم
عزیز در سفر
یار غریبم
به اخر آمد عمر من
کجایی
دعا کن زنده باشم تا بیایی
 
دوست عزیز ؛
چنانچه از بسته ی تبلیغی پیش رو رضایت داشته اید ، خوشحال می شویم که ایده های خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
ایده های خود را می توانید از طریق این  لینک  برای ما ارسال نمایید

نظر دهید

شما به عنوان مهمان نظر ارسال میکنید.